قوله تعالى: «و أنْذرْهمْ یوْم الْحسْرة» الانذار اعلام مع التخویف، و الحسرة الندامة على الفائت. معنى حسرت غایت اندوه و کمال غم است، که دل را شکسته و کوفته کند، یعنى یدع القلب حسیرا. روز قیامت روز حسرت خواند لانه یتحسر فیه کل مفرط فى الطاعة على تفریطه، و کل من کب المعصیة على معصیته. معنى آنست که اى محمد! امت خود را بیم ده و بترسان از روز قیامت، که خلق در آن روز بغایت اندوه و شکستگى و درماندگى باشند، یکى بتقصیر در طاعت، یکى بارتکاب معصیت. قال ابن عباس: قوله «یوْم الْحسْرة»، هذا من اسماء یوم القیامة عظمه الله و حذره عباده. «إذْ قضی الْأمْر» فرغ من الحساب و ادخل اهل الجنة الجنة و اهل النار النار، و ذبح الموت.


روى ابو سعید الخدرى رضی الله عنه قال: قال رسول الله (ص): «اذا استقر اهل الجنة فى الجنة و اهل النار فى النار، جی‏ء بالموت فى صورة کبش املح، فیوقف بین الجنة و النار، فینادى یا اهل الجنة، فیشرئبون و ینظرون، ثم ینادى یا اهل النار، فیشرئبون و ینظرون، فیقال أ تعرفون هذا؟ هذا الموت. و لیس فیهم الا من یعرفه، فیذبح بین الجنة و النار، ثم یقال یا اهل الجنة خلود لا موت فیه و یا اهل النار خلود لا موت فیه. ثم قرأ رسول الله (ص) «و أنْذرْهمْ یوْم الْحسْرة».


و فى روایة ابو هریره قال: قال رسول الله (ص). «یوتى بالموت یوم القیامة فیوقف على الصراط فیقال یا اهل الجنة! فیطلعون خائفین وجلین ان یخرجوا من مکانهم الذى هم فیه، فیقال هل تعرفون هذا؟ فیقولون نعم یا ربنا هذا الموت، ثم یقال یا اهل النار! فیطلعون فرحین مستبشرین رجاء ان یخرجوا من مکانهم الذى هم فیه، فیقال هل تعرفون هذا؟ فیقولون نعم یا ربنا هذا الموت، فیذبح على الصراط، ثم یقال، خلود فلا موت.


فیزداد اهل الجنة فرحا الى فرحهم و یزداد اهل النار حزنا الى حزنهم».


و عن ابن مسعود قال: لیس من نفس الا و هى تنظر الى بیت فى الجنة و بیت فى النار، و هو «یوْم الْحسْرة» و یرى اهل النار البیت الذى فى الجنة، ثم یقال لو عملتم، فتأخذهم الحسرة. و یرى اهل الجنة البیت الذى فى النار، فیقولون لو لا ان من الله علیکم قوله: «و همْ فی غفْلة» اى هم الیوم فى غفلة. این غفلت بمعنى تغافل است.


میگوید امروز در دنیا خویشتن را غافل میسازند از کار آخرت و بدان ایمان مى‏نیارند، فذلک قوله: «و همْ لا یوْمنون» اى لا یصدقون به».


«إنا نحْن نرث الْأرْض و منْ علیْها» اى نمیتهم فیبقى الرب سبحانه فیرثهم.


معنى وراثت در لغت آنست که ملک مورث بوفات وى با وارث نشیند، و وراثت حق تعالى نه باین معنى است که آسمان و زمین و هر چه در آن همه ملک و ملک الله تعالى است، همه آفریده و نو کرده و ساخته او، نه از کسى خریده و یافته یا از دیگرى بوى رسیده، پس معنى آیت آنست که جهانیان و جهانداران را برداریم و خلق را جمله بمیرانیم و ولایت داشت و امر و نهى ایشان بمرگ بریده گردانیم، تا دنیا از خلق خالى شود و جر مالک حقیقى و خداى باقى نماند، «و إلیْنا یرْجعون» یردون فنجازیهم جزاء وفاقا. و قرأ یعقوب «یرجعون» بفتح الیاء و کسر الجیم.


«و اذْکرْ فی الْکتاب» اى اذکر یا محمد لقومک و امتک فى القران الذى انزل علیک قصة ابراهیم مع ابیه لیکون دلیلا على صحة نبوتک. «إنه کان صدیقا» کثیر الصدق. نبیا رسولا ینبئ عن الله بالوحى.


«إذْ قال لأبیه»


و هو یعبد الصنم: «یا أبت لم تعْبد ما لا یسْمع»

الدعا، «و لا یبْصر»


العبادة و لا یدفع عنک مضرة و لا مکروها. رب العالمین ابراهیم (ع) را بپسندید و او را بستود بانکار که نمود بر بت پرستى پدر. معنى آنست که: اى محمد (ص) قوم خود را خبر ده از قصه ابراهیم، آن مرد پیغامبر راستگوى راست رو که پدر خود را گفت، آزر بت پرست: «لم تعْبد ما لا یسْمع و لا یبْصر»


چرا پرستى بتى که سمع ندارد و بصر ندارد؟


نه سمع دارد که دعاى تو شنود. نه بصر دارد که عبادت تو بیند. این دلیلى ظاهر است که خداوند عالم معبود جهانیان و آفریدگار همگان، او را سمعست و بصر. سمیع بسمعه، بصیر، ببصره. شنوایى است که همه آوازها شنود و بشنوایى خود بهمه رازها رسد.


بینائیست که بهیچ بیننده نماند، پوشیده و دور چون آشکار او نزدیک بیند. «و لا یغْنی عنْک شیْئا»


قیل لا یدفع عنک عذاب الله. چرا بت پرستى که فردا عذاب الله تعالى از تو بار نتواند داشت؟


«یا أبت إنی قدْ جاءنی من الْعلْم» یعنى من الوحى. «ما لمْ یأْتک» و قیل اتانى الله من علم التوحید و معرفة الله، و من علم ما یکون بعد الموت و من استحقاق الکافر عذاب الله.


«ما لمْ یأْتک» اى پدر از وحى خداى تعالى بمن آن آمد که بتو نیامد، و من آن دانم که تو ندانى از علم توحید و معرفت خدا، و من دانم که فردا کافر را و بت پرست را عذاب کنند و تو مى‏ندانى. بارى بر پى من رو و اتباع من کن تا دلائل توحید بر تو روشن کنم، و راه دین پسندیده بتو نمایم. «أهْدک صراطا سویا» یعنى دینا عدلا و هو الاسلام. معنى سوى در آیت عدلست هم چنان که در سورة الملک گفت: «أ فمنْ یمْشی مکبا على‏ وجْهه أهْدى‏ أمنْ یمْشی سویا» اى عدلا مهتدیا على صراط مستقیم.


اما آنچه در اول سورة گفت حکایت از جبرئیل «فتمثل لها بشرا سویا»


آن تسویت خلق است بر صورت بشر، هم چنان که در صفت آدم گفت: «ثم سواه و نفخ فیه منْ روحه». اى سوى خلقه.


«یا أبت لا تعْبد الشیْطان» عبادة الشیطان طاعته فى تکفیره و اضلاله، یقول لا تطعه فیما یأمرک، «إن الشیْطان کان للرحْمن عصیا». العصى و العاصى واحد، العصی فى المعنى اکثر و کان اینجا زیادت است آن را معنى نیست، و گفته‏اند کان بمعنى صار است.


«یا أبت» بفتح در هر چهار حرف، قراءت شامى است و شرح آن و وجه آن در سورة یوسف رفت. «إنی أخاف» این خوف بمعنى علم است چنان که آنجا گفت: «فإنْ خفْتمْ ألا یقیما حدود الله» و المعنى انک اعلم ان مت على ما أنت علیه، «أنْ یمسک عذاب من الرحْمن». و قیل معناه اخاف ان لا تقبل منى نصیحتى فیعذبک الله. «فتکون للشیْطان ولیا» قرینا فى النار تلیه و یلیک.


اى پدر مى‏ترسم نصیحت من نپذیرى وانگه لله تعالى ترا عذاب کند و در دوزخ قرین شیطان باشى. آن گه پدر او را جواب داد: «أ راغب أنْت عنْ آلهتی یا إبْراهیم؟» این استفهام بمعنى انکار است، یعنى أ ترغب عن عبادتها و تمیل عنها؟ اى ابراهیم از عبادت بتان مى‏برگردى و مى‏ننگ دارى و طعن کنى و مرا امر و نهى میکنى؟ «لئنْ لمْ تنْته» عن مقالتک و امرى و نهیى، «لأرْجمنک» و اگر ازین سخن برنگردى و این امر در باقى نکنى من ترا سنگسار کنم و هلاک و قیل «لأرْجمنک» اى لأشتمنک یقال فلان یرمى فلانا و یرجم اذا شتمه، و منه قوله سبحانه.


«و الذین یرْمون الْمحْصنات».


رجم در قرآن بر پنج وجه آید: یکى بمعنى قتل، چنان که در سورة یس گفت: «لنرْجمنکمْ» یعنى لنقتلنکم، و در سورة الدخان گفت: «و إنی عذْت بربی و ربکمْ أنْ ترْجمون» یعنى تقتلون، و در سورة هود گفت: «و لوْ لا رهْطک لرجمْناک» اى قتلناک. وجه دون رجم است بمعنى شتم، چنان که درین سورة گفت: «و جعلْناها رجوما للشیاطین» لاشتمنک.


وجه سوم رجم است بمعنى رمى، چنان که گفت: «و جعلْناها رجوما للشیاطین» یرمون بها.


وجه چهارم رجم است بمعنى ظن، چنان که در سورة الکهف گفت: «رجْما بالْغیْب» یعنى رمیا بالظن وجه پنجم رجم است بمعنى لعن در صفت شیطان «فاسْتعذْ بالله من الشیْطان الرجیم.»


اى الملعون.


قوله: «و اهْجرْنی ملیا» یعنى زمانا طویلا، یقال تمل حبیبک اى عش معه دهرا.


و منه قیل اللیل و النهار ملوان، و قیل «و اهْجرْنی ملیا» اى سلیما صحیحا قبل ان یلحقک مکروه.


«قال سلام علیْک» این سلام تودیع است کنایت از بیزارى و جدایى و هجرت، چنان که تو از کسى فرا ببرى و از وى برگردى گویى، سلمت على فلان و کبرت علیه. و قیل سلام علیک اى سلمت منى لا لصیبک بمکروه، و هذا جواب الجاهل کقوله: «و إذا خاطبهم الْجاهلون قالوا سلاما».


«سأسْتغْفر لک ربی» یعنى ان تبت و آمنت. معنى آنست که آمرزش خواهم ترا از خداوند خویش اگر شرایط استغفار بجاى آورى، یعنى که از شرک توبه کنى و بوحدانیت الله تعالى ایمان آرى، و گفته‏اند ابراهیم (ع) که این سخن میگفت نمى‏دانست که استغفار از بهر مشرک محظور است و هنوز آیت نهى نیامده بود پدر را وعده استغفار داد بر امید اجابت، پس تا پدر زنده بود امید داشت که الله تعالى وى را ایمان دهد، بدان امید از بهر او آمرزش میخواست، پس چون کافر مرد استغفار بگذاشت و نیز آمرزش نخواست.


«إنه کان بی حفیا» اى بارا لطیفا محسنا. و قیل الحفى العالم، المستقصى عن الشی‏ء استخبارا. یقال تحفى به اذا کرمه. اى کان یجیبنى اذا دعوته.


«و أعْتزلکمْ» هذا تفسیر السلام. «و ما تدْعون منْ دون الله» الدعاء فى هذه الایة بمعنى العبادة. یقول افارقکم و افارق ما تعبدون من اصنامکم، «و أدْعوا ربی» اى اتفرد بعبادة ربى. «عسى‏ ألا أکون بدعاء ربی» اى بعبادة ربى. «شقیا» کما شقیتم انتم بعبادة الاصنام و یرید انه یتقبل عبادتى و یثیبنى علیها، و الشقاء بالدعاء ترک اجابة الداعى.


«فلما اعْتزلهمْ و ما یعْبدون منْ دون الله وهبْنا له إسْحاق و یعْقوب» چون ابراهیم از قوم خویش و از بتان و بت پرستان هجرت کرد و روى بما نهاد او را فرزند بخشیدیم: اسحاق و از پس اسحاق یعقوب و همه را پیغامبر کردیم. ابراهیم و اسحاق و یعقوب.


تا عالمیان بدانند که بر الله تعالى هیچکس زیان نکند و مزد هیچ نیکوکار ضایع نکند.


رب العالمین در این آیت منت نهاد بر ابراهیم (ع) که او را فرزند بخشیدیم، دلیلست که فرزند صالح نعمتى باشد از الله تعالى بر بنده، و آنچه گفت: «أنما أمْوالکمْ و أوْلادکمْ فتْنة»


اگر چه مخرج آن عامست معنى آن خاصست، که فرزند طالح خواهد نه صالح محال باشد که الله بر ابراهیم منت نهد به بخشیدن فرزند وانگه فرزند بر وى فتنه باشد، و از اینجا گفت پیغامبر (ص): «نعم الولد الصالح للرجل الصالح».


«فلما اعْتزلهمْ» این عزلت ابراهیم هجرت وى است از زمین عراق از کوثى بسوى شام، و اول که بشام فرو آمد بشهر حران فرو آمد، و آنجا ساره را بزنى کرد، و ساره دختر ملک حران بود بقول سدى، و بقول بعضى مفسران دختر هاران بود عم ابراهیم، و ابراهیم مدتى در حران بماند پس قصد مصر کرد و با وى لوط پیغامبر بود و ساره. و این هجرت آنست که الله تعالى گفت: «فآمن له لوط» و قال: «إنی مهاجر إلى‏ ربی» پس از مصر بیرون آمد و لوط بموتفکات فرو آمد و ابراهیم بزمین فلسطین. «و کلا جعلْنا نبیا» اى جعلنا کل واحد منهم نبیا.


«و وهبْنا لهمْ منْ رحْمتنا» المال و الولد و النبوة «و جعلْنا لهمْ لسان صدْق علیا» اى بقینا لهم الثناء الحسن، و الذکر الرفیع فى کل الادیان. این آنست که هر گروهى بر هر دین که باشند ابراهیم (ع) را ثنا گویند، و او را دوست دارند، و بنبوت وى اقرار دهند، همانست که جایى دیگر گفت: «و اجْعلْ لی لسان صدْق فی الْآخرین» اى القول بالحکمة و الخیر، و سمى القول لسانا لانه باللسان یکون.


«و اذْکرْ فی الْکتاب موسى‏ إنه کان مخْلصا» مسلما موحدا مطیعا لله، خالصا غیر مراء. و قرأ الکوفیون، مخلصا بفتح اللام، اى نبیا مختارا اخلصه الله. «و کان رسولا نبیا» مرسلا بالوحى رفیع الشأن.


«و نادیْناه» اى دعوناه و کلمناه لیلة الجمعة. «منْ جانب الطور الْأیْمن» الطور جبل بین مصر و مدین. و الایمن الیمین. و هو یمین موسى و ذلک حین اقبل موسى من مدین یرید مصر، فنودى من الشجرة و کانت فى جانب الجبل على یمین موسى.


موسى از مدین برفته و روى بمصر نهاده که نداء حق شنید از جانب درخت از کران کوه از سوى راست موسى. «و قربْناه نجیا» قال ابن عباس: ادنى حتى سمع صوت القلم. و فى روایة، حتى سمع صریف القلم الذى کتب به التوراة.


و فى روایة، قربه الرب الیه حتى سمع صریر القلم حین کتب التوراة فى الالواح.


و قال السدى: ادخل فى السماء فکلم. و قیل «و قربْناه نجیا» اى رفعناه من سماء الى سماء و من حجاب الى حجاب حتى لم یکن بینه و بین العرش الا حجاب واحد. و عن مجاهد فى قوله: «و قربْناه نجیا» قال بین السماء السابعة و بین العرش سبعون الف حجاب: حجاب نور، و حجاب ظلمة، و حجاب نور، و حجاب ظلمة، فما زال موسى یقرب حتى کان بینه و بینه حجاب. فلما رأى مکانه و سمع صریف القلم قال: «رب أرنی أنْظرْ إلیْک»، و عن الربیع بن انس قال: مکث على الطور اربعین لیلة و انزل علیه التوراة فى الالواح، و کانت الالواح من برد. فقربه الرب نجیا و کلمه و سمع صریف القلم، و ذکر انه لم یحدث حدثا فى الاربعین لیلة حتى هبط من الطور. و النجى هو الذى یناجیک و تناجیه، الواحد و الجماعة فیه سواء. قال الله تعالى: «خلصوا نجیا». یقال ناجیته و نجیته و انتجیته، قوم نجى و قوم نجوى. یقول الله تعالى: «و إذْ همْ نجْوى‏». و قیل هو مشتق من النجوة و هى الارتفاع. و نجیا نصب على الحال.


«و وهبْنا له منْ رحْمتنا» این اجابت دعاء موسى است که وزارت هارون بدعا خواسته بود و گفته: «و اجْعلْ لی وزیرا منْ أهْلی هارون أخی» اى «جعلنا اخاه هارون نبیا نعمة منا على موسى.


«و اذْکرْ فی الْکتاب إسْماعیل إنه کان صادق الْوعْد» یعنى یصدق اذا وعد و یفى اذا ضمن، و قیل الصادق بمعنى المصدوق اى کان مصدوق الوعد، مفسران گفتند: پیغامبران همه راست وعده بودند، اما تخصیص وى بذکر از آن بود که با کسى وعده نهاده و سه روز در آن مقام در انتظار بنشست و بقول کلبى یک سال. «و کان رسولا نبیا»بعثه الله الى جرهم.


اسماعیل بن ابراهیم پیغامبرى بود مرسل، فرستاده الله تعالى به جرهم، قبیله‏اى بود از قبائل عرب و قوم وى بودند، و از ایشان زن خواست و زبان ایشان داشت. قال عطاء بن ابى رباح: لم یتکلم بالعربیة من الانبیاء الا خمسة: هود و صالح و اسماعیل و شعیب و محمد صلى الله علیهم اجمعین. و عن ابى جعفر قال: ان الله عز و جل الهم اسماعیل العربیة و ترک اسحاق على لسان ابیه.


«و کان یأْمر أهْله» الاهل هاهنا هم القوم الذین آمنوا به من ذوى القربى و غیرهم، کقوله مخبرا عن لوط: «رب نجنی و أهْلی» یعنى و من آمن بى، و کذلک فى قوله: «قلْنا احْملْ فیها منْ کل زوْجیْن اثْنیْن و أهْلک». و یقال لاهل مکة اهل الله لانهم سکان حرمه و بیته، و یقال لحفظة القران اهل الله. و اهل کل شی‏ء هو الذى یستحقه، قال الله تعالى: «هو أهْل التقْوى‏ و أهْل الْمغْفرة».


«بالصلاة و الزکاة» اى بالصلاة و الزکاة المفروضة علیهم فى شریعته.


«و کان عنْد ربه مرْضیا» لانه قام بطاعته.

«و اذْکرْ فی الْکتاب إدْریس إنه کان صدیقا نبیا». ادریس جد پدر نوح است، نوح بن ملک بن متوشلخ بن اخنوخ و میان ادریس و میان آدم پنج پدرست و هو: اخنوخ بن یارد بن مهلائیل بن قینان بن یانش بن شیث بن آدم. بقولى دیگر چهار پدر است میان ایشان: اخنوخ بن مهلائیل بن انوش بن شیث بن آدم.


و نام ادریس بیک قول الیاس است بیک قول اخنوخ و هو الاصح. و سمى ادریس لکثرة درسه الصحف المنزلة علیه. و قیل ادراسین. رب العزة سى صحیفه بوى فرو فرستاد و بروایتى پنجاه صحیفه، و از بس که آن را درس کرد او را ادریس گفتند. اول کسى که خیاطت کرد و جامه دوخته پوشید او بود. و کانوا یکتسون قبل ذلک الجلود. و اول کسى که خط نبشت بقلم او بود. و اول کسى که در نجوم و علم حساب نظر کرد او بود. سدى گفت: اول پیغامبرى که رب العزة بخلق فرستاد از زمین پس از آدم و شیث ادریس بود. و عمل وى در طاعت الله تعالى هر روز چندانى بود که اعمال همه خلق، و تحمید وى این بود: الحمد لله رب العالمین کما ینبغى لکرم وجهه، و عز جلاله.


و او را بآسمان برد زنده، چنان که عیسى را بآسمان بردند، بقول بعضى مفسران در آسمان چهارم است زنده، و بقول بعضى در بهشت است. مصطفى (ص) گفت: «لما عرج بى الى السماء اتیت على ادریس فى السماء الرابعة».


و گفته‏اند چهار پیغامبر اکنون زنده‏اند، دو در زمین و دو در آسمان: الیاس و خضر در زمین، و عیسى و ادریس در آسمان. و علماء تفسیر را خلافست که: سبب رفع وى بآسمان چه بود؟ ابن عباس گفت و جماعتى مفسران که: ادریس وقتى بصحرا رفت بوقت هاجره، آفتاب بر وى تافت و از حرارت و تیزى گرما رنجور گشت گفت: من یک ساعت طاقت نمیدارم، آن فریشته که پیوسته آن را بر میدارد و با وى است چون طاقت مى‏دارد، شفقت برد گفت: یا رب خفف عمن یحملها من حرها و ثقلها. رب العزة دعاء وى در حق فریشته اجابت کرد و آن بار گران بر وى سبک شد و تبش آن کم گشت، فریشته گفت: بار خدایا این حکم چیست و از کجا این قضا کردى؟ گفت: بدعاء بنده من ادریس. گفت بار خدایا مرا بنزدیک وى فرود آر و میان ما دوستى پدید کن. فریشته دستورى یافت و بر ادریس آمد، ادریس گفت من دانم که تو از مهینان فریشتگانى و ترا بنزدیک ملک الموت آبرویست، و سخن تو بر وى روان، از بهر من شفاعت کن تا قبض روح من در تأخیر نهد و روزگارى مرا فروگذارد تا در شکر و عبادت الله تعالى بیفزایم. فریشته او را بر پر خویش گرفت و بر آسمان برد و او را بنشاند آنجا که مطلع آفتابست، و خود پیش ملک الموت رفت و گفت مرا بتو حاجتى است، دوستى از فرزندان آدم نام وى ادریس مرا بتو شفیع آورده که اجل وى روزگارى در تأخیر نهى. ملک الموت گفت این حکم در من نیست و در اجل خلق تقدیم و تأخیر نیست، اما اگر خواهى او را از مرگ خویش خبر دهم تا بارى بساز کار آن روز مشغول شود. پس ملک الموت در دیوان عمر وى نظر کرد و بآن فریشته گفت تو در حق کسى سخن مى‏گویى که از عمر وى بس چیزى نمانده و وفات وى آنجا رسد که مطلع آفتابست. فریشته گفت او در مطلع آفتاب نشسته است و این ساعت من از نزدیک وى آمدم، ملک الموت گفت چون تو باز گردى او را زنده نیابى چون فریشته باز آمد، ادریس (ع) را دید رفته و روح وى بالله تعالى رسیده. و عن کعب: ان ادریس کان له صدیق من الملائکة فقال له، کلم لى ملک الموت حتى یوخر قبض روحى، فحمله الملک تحت طرف جناحه فلما بلغ السماء الرابعة لقى ملک الموت فکلمه فقال: این هو؟ قال: ها هو ذا. فقال من العجب انى امرت ان اقبض روحه فى السماء الرابعة. فقبض هناک. وهب گفت: ادریس در روزگار خویش عابدترین فرد بود، بدنیا التفات نکردى و پیوسته در آرزوى بهشت بودى و یک ساعت از عبادت نیاسودى و هر روز عمل وى بآسمان بردند چندان که عمل هر که در زمین، فریشتگان از آن تعجب میکردند، و ملک الموت مشتاق دیدار وى شد از الله تعالى دستورى خواست تا بزیارت وى شود. دستورى یافت بیامد بصورت آدمى و او را زیارت کرد. ادریس صائم الدهر بود، نماز شام که افطار کرد، ملک الموت بر آن صورت آدمى حاضر بود او را بطعام خواند نخورد، ادریس گفت: انى احب ان اعلم من انت؟ من میخواهم بدانم که تو که‏اى؟ گفت: من ملک الموت، از الله تعالى دستورى خواستم تا بزیارت و صحبت تو آیم. ادریس گفت: مرا بتو حاجتى است.


گفت: چه حاجت؟ گفت: آنکه قبض روح من کنى. ملک الموت گفت. این بفرمان الله تعالى توانم کرد، از الله تعالى فرمان آمد که: اقبض روحه چون میخواهد روح او قبض کن، ملک الموت قبض روح او کرد، رب العالمین همان ساعت او را زنده کرد.


ملک الموت گفت: اى ادریس چون دیدى؟ گفت: صعب دیدم و هائل، کارى دشخوار و عقبه‏اى سخت. گفت: چه فایده را این سوال کردى؟ گفت: لا ذوق کرب الموت فاکون له اشد استعدادا، آن گه ادریس گفت. مرا بتو حاجتى دیگر است، خواهم که مرا بآسمان برى تا بهشت و دوزخ ببینم. ملک الموت بدستورى و فرمان الله تعالى او را بآسمان برد، آن گه گفت از مالک در خواه تا درهاى دوزخ بگشاید و لختى از آن انکال و سلاسل و انواع عقوبات که رب العزة بیگانگان را ساخته به بینم. هم چنان کرد.


ادریس (ع) چون آن دید از هول آن و شدت و صعوبت آن بیفتاد و بیهوش شد. چون بهوش باز آمد گفت: چنان که دوزخ نمودى بهشت نیز بمن نماى. بهشت بوى نمود بفرمان الله تعالى. ادریس ساعتى در بهشت طواف میکرد و در آن ناز و نعیم و فوز مقیم نظاره میکرد. ملک الموت گفت: بیرون آى از بهشت تا بمقر خود باز گردیم.


ادریس در درخت بهشت آویخت و گفت: لا اخرج منها. فقال انطلق فلیس هذا باوانها. بیرون آى که هنوز وقت آن نیست که اینجا قرارگاه سازى. رب العزة فریشته دیگر فرستاد تا میان ایشان حکم کند فریشته گفت: ما لک لا تخرج؟ چونست که بیرون نمى‏آیى؟ بچه حجت اینجا قرار گرفته‏اى؟ ادریس گفت. حکم الهى و قضاى ربانى چنانست که: «کل نفْس ذائقة الْموْت». هر تنى که آفرید ناچار مرگ بچشد و من چشیدم. و گفته است: «و إنْ منْکمْ إلا واردها» هیچکس نیست از شما که نه بدوزخ رسد و به ببند، و من رسیدم و دیدم. و گفته است جل جلاله: «و ما همْ منْها بمخْرجین» کسى که در بهشت شد بیرون نیاید، پس باین حجت من بیرون نیایم. فاوحى الله تعالى الى ملک الموت: باذنى دخل الجنة و بامرى یخرج هو حى هناک، فذلک قوله تعالى: «و رفعْناه مکانا علیا».


«أولئک الذین» اى الذین تقدم ذکرهم. «أنْعم الله علیْهمْ» این کنایت است از بعثت و تنبئت. میگوید ایشان آنانند که ما ایشان را پیغامبران کردیم و بکرامت و رسالت مخصوص کردیم تا خلق بایشان اقتدا کنند و راه ایشان روند. آن گه گفت پیغامبران کیستند. «منْ ذریة آدم» یعنى ادریس، که ازین پیغامبران نامبرده هیچکس بآدم نزدیک‏تر از ادریس نبود. «و ممنْ حملْنا» یعنى و من ذریة من حملنا «مع نوح» یعنى ابراهیم که از فرزندان سام نوح است و سام با نوح در کشتى بود. «و منْ ذریة إبْراهیم» یعنى اسماعیل و اسحاق و یعقوب. «و إسْرائیل» یعنى و من ذریة اسرائیل و از فرزندان یعقوب، موسى و هارون و زکریا و یحیى و عیسى.


«و ممنْ هدیْنا» الى دیننا «و اجْتبیْنا» من بین الناس یعنى المومنین. «إذا تتْلى‏ علیْهمْ» اینجا ضمیرى است یعنى کانوا «إذا تتْلى‏ علیْهمْ آیات الرحْمن» اى کتب الله المنزلة.


«خروا سجدا» اى سقطوا لوجوههم ساجدین، تعظیما لله و کلامه. «و بکیا» اى باکین خوفا منه و طمعا، و «سجدا و بکیا» منصوبان على الحال، و بکیا جمع باک، و اصله بکویا على وزن فعول، کشاهد و شهود و حاضر و حضور.


«فخلف منْ بعْدهمْ خلْف» اى انقرض هولاء الانبیاء و جاء بعدهم قوم لا خیر فیهم، و الخلف اذا اضفته سکنت اللام، تقول خلف صدق و خلف سوء. و اذا لم تضفه، سکنته فى الشر و فتحته فى الخیر. و الخلف ایضا اسم للقرن. یقال انقرضت قرون و خلوف. «فخلف منْ بعْدهمْ خلْف» میگوید چون پیغامبران و دینداران و صالحان و مومنان بسر رسیدند، از پس ایشان در رسیدند، یعنى در روزگار فترت قومى بد نابکار یعنى جهودان و ترسایان و گبران. «أضاعوا الصلاة» یعنى ترکوا الصلاة المفروضة و لم یعتقدوا وجوبها لقوله تعالى: «إلا منْ تاب و آمن» فدل على کفرهم. مجاهد و قتاده و جماعتى گفتند این خلف قومى‏اند بدان و عاصیان از امت احمد: «أضاعوا الصلاة» یعنى اخروها عن مواقیتها و صلوها لغیر وقتها. «و اتبعوا الشهوات» یعنى اللذات، شرب الخمر و الزنا و غیر ذلک. نماز باول وقت نگزارند و در آن تقصیر کنند و بر پى شهوتها روند. خمر خورند و زنا کنند، قال وهب: شرابون للقهوات، لعابون بالکعبات، رکابون للشهوات، متبعون للذات، تارکون للجمعات. خمر خوارانند، نرد بازانند، بحرام شهوت رانند و جمع و جماعت بگذارند. مجاهد گفت هذا عند قیام الساعة و ذهاب صالحى امة محمد (ص) ینروا بعضهم على بعض فى الأزفة.


روى ابن عمر قال: قال النبى (ص): «یکون فى امتى من یقتل على الغضب فى الأزفة.


روى ابن عمر قال: قال النبى (ص): «یکون فى أمتی من یقتل على الغضب و یرتشى فى الحکم و یضیع الصلاة و یتبع الشهوات و لا ترد له رایة». قیل یا رسول الله: أ مومنون هم؟ قال: «بالایمان یقرون».


و عن انس قال: قال النبى (ص): «انها ستکون فى بعدى ائمة فسقة یصلون الصلاة لغیر وقتها فاذا کان ذلک فصلوا الصلاة لوقتها و اجعلوا الصلاة معهم نافلة.


«فسوْف یلْقوْن غیا» اى هلاکا و شرا و عذابا طویلا، و قیل «یلْقوْن غیا» اى جزاء غیهم.


و قیل الغى واد فی جهنم بعید القعر منتن الریح، فیه بئر یقال لها الهبهب کلما خبت جهنم سعرت منها، فذلک. قوله: «کلما خبتْ زدْناهمْ سعیرا» و قیل هو نهر حمیم فى النار بعید القعر، خبیث الطعم، یقذف فیه الذین اتبعوا الشهوات. و قال ابن عباس: الغی اسم و واد فی جهنم، و ان اودیة جهنم لتستعیذ من حره، عد ذلک الوادى للزانى المصر علیه، و لشارب الخمر المصر علیه، و لأکل الربوا الذى لا ینزع عنه، و لاهل العقوق، و لشاهد الزور، و لامرأة ادخلت على زوجها ولدا.


«إلا منْ تاب» من الشرک و رجع عن ذنبه «و آمن» بلسانه و قلبه و صدق النبیین «و عمل صالحا» ادى الفرائض، «فأولئک یدْخلون الْجنة و لا یظْلمون شیْئا» اى لا ینقصون من ثواب اعمالهم شیئا. قرأ ابن کثیر و ابو عمرو و ابو بکر و یعقوب، یدخلون بضم الیاء و فتح الخاء، و الباقون بفتح الیاء و ضم الخاء. و وجه القرائتین ظاهر لا خفاء به.